کد مطلب:2506
شنبه 1 فروردين 1394
آمار بازدید:445
درس پنجم
حكمت متعالیه
در درس گذشته ، اجمالا به چهار روش فكری در دوره اسلامی اشاره كردیم و
نمایندگان معروف آن را نیز نام بردیم .
اكنون اضافه می كنیم كه این چهار جریان در جهان اسلام ادامه یافتند تا در
یك نقطه به یكدیگر رسیدند و جمعا جریان واحدی را به وجود آوردند .
نقطه ای كه این چهار جریان در آنجا با یكدیگر تلاقی كردند " حكمت متعالیه
" نامیده می شود . حكمت متعالیه به وسیله صدرالمتألهین شیرازی ( متوفا
در سال 1050 هجری قمری ) پایه گذاری شد . كلمه " حكمت متعالی " وسیله
بوعلی - نیز در اشارات - به كار رفته است ولی فلسفه بوعلی هرگز به این
نام معروف نشد .
صدرالمتألهین رسما فلسفه خود را حكمت متعالیه خواند و فلسفه وی به
همین نام مشهور شد . مكتب صدرالمتألهین از لحاظ روش شبیه مكتب اشراقی
است یعنی به استدلال و كشف و شهود توأما معتقد است ، ولی از نظر اصول و
از نظر استنتاجات متفاوت است .
در مكتب صدرالمتألهین بسیاری از مسائل مورد اختلاف مشاء و اشراق ، و
یا مورد اختلاف فلسفه و عرفان ، و یا مورد اختلاف فلسفه و كلام برای همیشه
حل شده است . فلسفه صدرالمتألهین یك فلسفه التقاطی نیست ، بلكه یك
نظام خاص فلسفی است كه هر چند روشهای فكری گوناگون اسلامی در پیدایش آن
مؤثر بوده اند باید آن را نظام فكری مستقلی دانست .
صدرالمتألهین كتابهای متعدد دارد ، از آن جمله است : اسفار اربعه ،
الشواهد الربوبیه ، مبدأ و معاد ، عرشیه ، مشاعر ، شرح هدایه اثیرالدین
ابهری .
" حاج ملاهادی سبزواری " صاحب كتاب منظومه و شرح منظومه ( متولد
1212 هجری قمری و متوفا در 1297 هجری قمری ) از پیروان مكتب
صدرالمتألهین است . كتاب شرح منظومه سبزواری و كتاب اسفار
صدرالمتألهین و كتاب اشارات بوعلی سینا و كتاب شفای بوعلی سینا و
كتاب حكمت الاشراق شیخ اشراق از كتب شایع و متداولی است كه در حوزه های
علوم قدیمه تدریس می شود .
صدرالمتألهین ، از جمله كارهائی كه كرد ، این بود كه به مباحث فلسفی
كه از نوع سلوك فكری و عقلی است ، نظام و ترتیبی داد شبیه آنچه عرفا در
سلوك قلبی و روحی بیان داشته اند .
عرفا معتقدند كه سالك با به كار بستن روش عارفانه چهار سفر انجام
می دهد :
1 - سفر من الخلق الی الحق . در این مرحله كوشش سالك این است كه از
طبیعت عبور كند و پاره ای عوالم ماوراء طبیعی را نیز پشت سر بگذارد تا
به ذات حق واصل شود و میان او و حق
حجابی نباشد .
2 - سفر بالحق فی الحق . این مرحله دوم است . پس از آنكه سالك ذات
حق را از نزدیك شناخت به كمك خود او به سیر در شؤون و كمالات و اسماء
و صفات او می پردازد .
3 - سیر من الحق الی الخلق بالحق . در این سیر ، سالك به خلق و میان
مردم بازگشت می كند ، اما بازگشتش به معنی جدا شدن و دور شدن از ذات حق
نیست ، ذات حق را با همه چیز و در همه چیز می بیند .
4 - سیر فی الخلق بالحق . در این سیر سالك به ارشاد و هدایت مردم ،
به دستگیری مردم و رساندن آنها به حق می پردازد .
صدرالمتألهین ، مسائل فلسفه را به اعتبار این كه فكر نوعی سلوك است
ولی ذهنی ، به چهار دسته تقسیم كرد :
1 - مسائلی كه پایه و مقدمه مبحث توحیدند و در حقیقت سیر فكر ما است
از خلق به حق ( امور عامه فلسفه ) .
2 - مباحث توحید و خداشناسی و صفات الهی ( سیر بالحق فی الحق ) .
3 - مباحث افعال باری، عوالم كلی وجود (سیر من الحق الی الخلق بالحق).
4 - مباحث نفس و معاد ( سیر فی الخلق بالحق ) .
كتاب اسفار اربعه كه به معنی " سفرهای چهارگانه " است بر اساس
همین نظام و ترتیب است .
صدرالمتألهین كه سیستم خاص فلسفی خویش را " حكمت متعالیه " نام
نهاد ، فلسفه مشهور و متداول ، اعم از اشراقی و مشائی اشراق است بیشتر از آنچه از عقل الهام می گیرد از دل الهام می گیرد .
حكمت تجربی آن است كه نه با عقل و استدلال قیاسی سروكار دارد و نه با
دل و الهامات قلبی . سرو كارش با حس و تجربه و آزمایش است . یعنی
نتائج علوم را كه محصول تجربه و آزمایش است با مربوط كردن به یكدیگر به
صورت حكمت و فلسفه در می آورد .
حكمت جدلی ، استدلالی است ، اما مقدمات استدلال در این حكمت ، آن
چیزهائی است كه منطقیین آنها را " مشهورات " یا " مقبولات "
می خوانند .
قبلا در كلیات منطق ، مبحث " صناعات خمس " ، خواندیم كه مقدمات
استدلال چند گونه است . از آن جمله مقدماتی است كه
آنها را " بدیهیات " اولیه می نامند و از آن جمله است مقدماتی كه آنها
را " مشهورات " می خوانند .
مثلا این كه " دو شی ء مساوی با شی ء سوم ، خودشان مساوی یكدیگرند " كه
با جمله " مساوی المساوی مساو " بیان می شود و همچنین این كه " محال
است یك حكم با نقیضش در آن واحد صدق كنند " اموری بدیهی به شمار
می روند و اما این كه " زشت است انسان در حضور دیگران دهانش را به
خمیازه باز كند " یك امر مشهوری است .
استناد و استدلال به بدیهیات ، " برهان " نامیده می شود . اما استناد
و استدلال به " مشهورات " جزء جدل به شمار می رود .
پس حكمت جدلی ، یعنی حكمتی كه بر اساس مشهورات در مسائل جهانی و
كلی استدلال كند .
متكلمان ، غالبا پایه استدلالشان بر این است كه فلان چیز زشت است و
فلان چیز نیك است . متكلمین ، به اصطلاح بر اساس " حسن و قبح عقلی "
استدلال می كنند .
حكما مدعی هستند كه حسن و قبح ها همه مربوط است به دائره زندگی انسان ،
درباره خدا و جهان و هستی با این معیارها نمی توان قضاوت كرد . از این رو
حكما كلام را حكمت جدلی می نامند .
حكما معتقدند كه اصول اساسی دین ، با مقدمات برهانی و متكی بر
بدیهیات اولیه بهتر قابل استدلال است تا با مقدمات مشهوری و جدلی و چون
در دوره اسلامی ، خصوصا در میان شیعه ، تدریجا فلسفه بدون آن كه از وظیفه
بحث آزاد خود خارج گردد و
خود را قبلا " متعهد " سازد ، به بهترین وجهی اصول اسلامی را تأیید كرد ،
لهذا حكمت جدلی تدریجا به دست امثال خواجه نصیرالدین طوسی رنگ حكمت
برهانی و حكمت اشراقی گرفت و كلام تحت الشعاع فلسفه واقع شد .
حكمت تجربی ، البته فوق العاده با ارزش است . اما عیب این حكمت دو
چیز دیگر است . یكی این كه دائره حكمت تجربی محدود است به علوم تجربی
و علوم تجربی محدود است به مسائل قابل لمس و قابل حس ، در صورتی كه
نیاز فلسفی بشر درباره مسائلی است بسی وسیعتر از آنچه در قلمرو تجربه
قرار می گیرد .
مثلا آنگاه كه درباره آغاز برای زمان ، و نهایت برای مكان ، و مبدأ
برای علل بحث می كنیم ، چگونه می توانیم در آزمایشگاه و زیر میكروسكپ به
مقصود خود نائل گردیم . لهذا حكمت تجربی نتوانست غریزه فلسفی بشر را
اشباع كند و ناچار شد كه در مسائل اساسی فلسفی سكوت اختیار كند . دیگر
این كه محدود بودن و وابسته به طبیعت بودن مسائل تجربی ارزش آنها را
متزلزل كرده است ، به طوری كه امروز مسلم است كه مسائل علمی تجربی
ارزش موقت دارد و هر لحظه انتظار منسوخ شدن آنها می رود . حكمتی هم كه
مبنی بر آزمایشها باشد طبعا متزلزل است و در نتیجه یك نیاز اساسی بشر
را یعنی " اطمینان " و یقین را به بشر نمی دهد . اطمینان و یقین در
مسائلی پیدا می شود كه " تجرد ریاضی " یا " تجرد فلسفی " داشته باشند
. معنی تجرد ریاضی و تجرد فلسفی در فلسفه فقط قابل توضیح است .
باقی می ماند حكمت استدلالی و حكمت ذوقی . مسائلی كه در درسهای آینده بحث می شود توضیح دهنده این دو حكمت و بیان كننده ارزش
آنها است .